اولین باره که همزمان با گوش کردن آهنگ شروع به نوشتن می‌کنم. اونم آهنگی که توش دارن فارسی می‌خونن. انقد به اینا گوش کردم که حفظ‌‌‌شون شدم.

کلاس هفتم که بودم برای درس کار و فناوری به عنوان پروژۀ عملی گفتن جعبه درست کنید بیارید. منم رفتم پیش بابام که بهم برای درست کردنش کمک کنه (چیز خاصی نبود نمی‌دونم چرا حس می‌کردم خودم نمی‌تونم). اول توی گوگل نزدیک یه ساعت طرح‌های مختلف جعبه‌ها رو نگاه کردم. اون موقع فقط هم سرچ فارسی می‌کردم.

ساخت جعبۀ کادویی

جعبۀ کادویی خلاقانه

جعبۀ مقوایی کادو

همچین عباراتی رو سرچ کردم. واقعا هم دیدن تصاویر چشم‌نواز بود. همین الان هم که سرچ کردم از دیدن عکس‌ها لذت می‌برم. آخرسر رسیدم به یه طرح خیلی ساده اما متفاوت.

طرح اولیه یک جعبه

طرح اولیه یک جعبه کادویی کوچک

یه همچین طرحی بود. دو سه تا شیار و اینا داشت. و مثل یه سری از این جعبه کیک‌ها اون چهارتا پر (که شبیه برگ گل‌ان) میان روی هم. من طرح‌شو دادم به بابام و اونم روی یه مقوا با سایزی که می‌‌خواستیم چاپش کرد. و خودش هم درستش کرد. برش و چسب‌کاری‌ها رو انجام می‌داد و من وسط‌هاش فقط یه لحظه قیچی یا کاتر یا چسب رو می‌گرفتم دستم و وانمود می‌کردم سخت مشغول کارم. دوباره بعد عکس بابام کار رو انجام می‌داد.

یه جعبۀ ساده و خوشگل و تمیز درست شد. اندازه‌اش هم تقریبا در حد همین جعبه کادویی‌هایی که توش حلقه و انگشتر می‌ذارن بود. وقتی بردم مدرسه معلم‌مون (که ناظم هم بود و به خاطر انضباط خوب با هم رابطۀ خوبی داشتیم) جعبۀ من رو که دید کلی تعریف کرد. و به بقیه هم توضیح داد که چرا این بهتر از بیشتر کارهای دیگه‌ست.

کسی رو یادم نمی‌آد که جعبه‌اش متفاوت بوده باشه. همه یه جعبۀ مکعبی یا مکعب مستطیلی آورده بود. یکی از بچه‌ها یه جعبه کفش رو با کاغذ رنگی و چسب پوشونده بود و خوشگل کرده بود. بقیه هم خیلی خلاقیتی به خرج نداده بودن.

طرح برای من نبود. و حتی مراحل ساختش رو هم من انجام ندادم. اما من حداقل تلاش کردم یه چیزی درست کنم که برای خودم جالب باشه. در ضمن، این جعبه خیلی ساده بود، فکر کنم ازش دوتا درست کرده بودم. اما مطمئنم اگر یکی بوده باشه، یه مقوای زرشکی زبر بود. هیچ تزیینی نداشت. تمام زیبایی‌اش توی سادگی‌ و خلاقیت در طراحی‌اش بود. اما همین چشم کسی که اون روز قبل از من، ۱۵ تا جعبۀ نسبتا مشابه رو دیده بود گرفت. البته فکر کنم به همۀ اونایی که کار رو انجام داده بودن فارق از کیفیت ۱۸-۱۹-۲۰ داد. اما یه سری وقتا خودتونم حس می‌کنید بیستی که می‌دن لطف نیست و واقعا حق‌تونه (بازم می‌گم من نه طرح رو درست کرده بودم نه خود جعبه رو).

بنابراین معلوم می‌شه که ممکنه برای ما مهم باشه چقدر وقت، متریال یا هزینه صرف محصول شده، اما در نهایت محصولی که چشم‌مون رو می‌گیره و با اشتیاق می‌ریم سراغش اونیه که متفاوت و خلاقانه‌ست.

ممکنه این که من این جمله رو گفتم عبث و بیهوده به نظر بیاد. چون این جمله برای شما جزء بدیهیاته. اما چقدر این اصل رو در اطراف‌مون می‌بینیم؟ خیلی کم. مثلا یک گروه از کسب و کارهایی که خیلی جای استفاده از قوۀ خلاقیت و ایجاد تمایز دارن، کسب و کارهای مواد غذایی‌ان. از فست‌فودی و رستوران و کافی شاپ گرفته تا حتی شرکت‌های تولیدکننده و بسته بندی کنندۀ مواد غذایی.

من آرزو به دل موندم یکی از این حرکت خفن‌هایی که توی کتاب‌های مربوط به موفقیت می‌گن توی یه بیزینسی (مخصوصا فست‌فودی‌‌ها) ببینم. مثلا کتاب‌های آقای علی اکبری، مجموعۀ راز جذب پول در ایران خیلی می‌تونن ایده بدن. اما من بیشتر این ایده‌ها رو توی واقعیت ندیدم.

تنها بیزینسی که یه حرکت خلاقانه‌ و جذاب‌ زده و من عاشقش شدم، یه فلافل سلف سرویس (خود این قبلا تمایز بود، الان پیش پا افتاده شده) بود که کنار فلافل چیپس سیب زمینی داغ هم می‌دادن. با اینحال قیمت‌شون تفاوت خاصی نداشت. من هنوزم دلم از اون فلافل‌ها می‌خواد.

ایکاش حداقل کسب‌وکارهای مواد غذایی یکم خلاق‌تر بشن که ما شکموها بیشتر از زندگی لذت ببریم.