چندروز پیش در جایی، زیر یک پست صحبتی شکل گرفت که از تجربیات مثبت خودم در بازی کردن گفتم. خیلی وقت پیش هم در پست معرفی بازی Dishonored گفته بودم که خیلی از بازیها فایده هم دارند.
به شخصه بازیهای استراتژیک را خیلی دوست دارم. البته تجربیاتم چندان گسترده نبوده. بیشتر Command & Conquer و Age of Empires بازی کردم. البته دومی را خیلی کمتر بازی کردهام. در ادامه متن Command & Conquer را «ژنرال» میخوانم و Age of Empires را «عصر امپراطوریها».
دقت کنید که در هردوی این بازیها هدف نهایی در نهایت نابود کردن رقیب است و گزینهای به به عنوان سازش و صلح و همزیستی و همکاری در کار نیست. البته فکر کنم در عصر امپراطوریها باج و خراج وجود داشت اما موقتی بود و مشکل را کامل حل نمیکرد (به شخصه هیچوقت خراج ندادم و همیشه هدفم نابودی کامل دشمن بود).
در این پست میخواهم درسها یا تجربیاتی که از بازی ژنرال یاد گرفتم را ثبت و مرور کنم.
هدف اصلی: نمردن و نباختن
اولین هدف نباختن است. دومین هدف پیروز شدن است. سومین هدف زودتر پیروز شدن است. نباید این سلسله مراتب را فراموش کنیم. در ذهن من این سلسله مراتب از پایین به بالا است. یعنی اولی پایه و زیربنای دوتای دیگر است. تصویر زیر منظورم را بهتر میرساند:
به همان شکل که ساختمان را نمیتوان بدون زیربنا ساخت، همانقدر نادرست و عبث است که اصول نباختن را رعایت نکرده باشیم و دنبال پیروزی و پیروزی زودهنگام باشیم.
مثلاً در بُعد مالی زندگی، میتوان این سه هدف را به این شکل توضیح داد:
اول از همه باید مطمئن شوم که به گدایی و ورشکستگی نمیرسم. پس باید پساندازی داشته باشم. مثلاً به اندازه خرج ۶ ماه، پول نقد یا پسانداز ضدتورمی (مثلاً طلا) داشته باشم.
دوم، باید مطمئن شوم که وضعیت مالیام ساکن نیست و در حال رشد است. پس باید بخشی از درآمدم را (جدای از پسانداز) سرمایهگذاری کنم، به شکلی که از تورم جلو بیفتم (مثلاً کسبوکاری راه بیندازم یا در بورس و ارز دیجیتال که بازده بالایی دارند سرمایهگذاری کنم، همه این روشها ریسک بالایی هم دارند).
سوم، باید تلاش کنم که سرعت رشدم هم به وضعیت مطلوبی برسد.۱ پول زیادی که در ۸۰ سالگی به دست من برسد، بیشتر به درد وُرّاث میخورد تا خود من.
کنترل منابع و مدیریت منابع
هرکس منابع بیشتری را کنترل کند، برنده است.
منابع یعنی چه؟ در Age of Empires منابع از جنس چوب و سنگ و فلز و خوراکی هستند و با استفاده از آنها ساختمان و کارگر و سرباز میسازید. در Command & Conquer منابع به صورت کپههایی از جعبه و خرت و پرت هستند که پس از استخراج تبدیل به دلار میشوند، و شما با آن دلارهای داخل بازی برای خودتان ساختوساز و تربیت نیرو انجام میدهید.
با توجه به چیزی که من از بازی ژنرال یاد گرفتم «استراتژی یعنی کنترل و مدیریت منابع». شاید کمی مبهم و general (کلی) باشد. پس آن را دو بخش میکنم تا بتوانم بهتر توضیح بدهم.
هرکس زودتر دستش به منابع برسد و سرعت بیشتری در استخراج آنها داشته باشد، کنترل منابع را در دست دارد.
هرکس با توجه به منابع در دسترسش بیشترین دستاورد را داشته باشد، مدیریت منابع را خوب انجام میدهد.
نکته اضافه: سیر هستم، برای اینکه تو گرسنه بمانی بیشتر میخورم
گاهی اوقات ما به قدری منابع جمع میکنیم که به نظر میآید جمعآوری منابع بیشتر کاری عبث و بیهوده است. مثلاً فرض کنید من ۴۰۰ هزار دلار در بازی ژنرال دارم و میدانم تا آخر این نبرد، هرچقدر هم که خرج کنم نمیتوانم این پول را خرج کنم. اما یک دلیل کاملاً منطقی برای ادامۀ روند جمعآوری منابع وجود دارد.
اگر من دست از جمعآوری منابع بردارم، جا برای رقبا باز میشود و آنها راحتتر و سریعتر منابع جمع میکنند و شکست دادنشان سختتر میشود. بنابراین خیلی از مواقع مفید است که نه از سر نیاز، بلکه فقط برای ضعیف نگه داشتن رقیب، بر سر منابع چنبره بزنیم.
اتحاد و وحدت
احتمالاً با مفهوم جنگ نیابتی یا Proxy War آشنایی دارید. نمونهاش جنگ یمن، که جنگ مستقیم یمن و عربستان (و امارات) است. اما در واقع شاید بتوان گفت جنگ نیابتی ایران و عربستان است. یا نمونۀ دیگر جنگ ویتنام است. آمریکا طرف ویتنام جنوبی و شوروی طرف ویتنام شمالی بود. البته فکر کنم بر خلاف آمریکا، شوروی هیچوقت مستقیماً در جنگ ویتنام وارد نشد. جنگ دو کره هم جنگ نیابتی میان بلوک شرق و بلوک غرب بود.
برگردیم به بازی ژنرال. وقتی که در حال بازی چندنفره هستید، شما چند یار یا متحد و چند رقیب یا دشمن دارید. برای مثال ممکن است جنگ ۲ به ۲ یا ۳ به ۳ یا حتی سه یا چهار جانبه باشد (۲ در مقابل ۲ در مقابل ۲ و …). به نظر من با رها کردن متحدین نه تنها پیروزی از دسترس خارج میشود بلکه شکست کاملاً قطعی میشود. خیلی مهم است که در کنار دفاع از خودتان، هوای متحدتان هم داشته باشید.
به بیان دیگر، سرنوشت ما به سرنوشت یاران ما گره خورده است. در میدان نبرد، یار ما مشخص است، هرکس که به سمت ما تیر نمیاندازد یار ماست. در زندگی و کسبوکار هم تشخیص یاران و متحدان خیلی سخت نیست. خانواده و دوستان یاران ما هستند. بنابراین باید همیشه در تلاش باشیم که این یاران ما روبهرشد و در وضعیت مناسبی باشند. اگر من دارم پلههای ترقی را طی میکنم، یا باید دوستانم را هم بالا ببرم، یا آنها را رها کنم، یا آنها من را به زیر خواهند کشید.
ما همیشه از پیشرفت دوستان و خانوادهمان حمایت میکنیم و از رشدشان خوشحال میشویم. اما فقط تا جایی که از بالاتر نروند. بنابراین خوب است که در خود این مسئله را حل کنیم که بالا رفتن دیگران الزاماً سقوط ما نیست و شاید حتی بتوانند ما را هم کمک کنند.
حالا از یک بعد دیگر به مسئله نگاه کنیم. بیایید دایرۀ یاران را یکم گستردهتر کنیم. مثلاً من یک ایرانی هستم، پس میتوانم تمام ایرانیها را یار یا دوست خود بدانم. اگر این نگرش واقعاً در من ریشه بدواند، خیلی از شرارتها را مرتکب نمیشوم. کمکاری نمیکنم، دزدی نمیکنم، مرتکب فساد و فحشا نمیشوم و الی آخر. اما با این حال شاید انتهای دایرۀ همدلی من هموطنانم باشند و هنوز نسبت به باقی انسانها سنگدل و بددل باشم.
اما من قبل از ایرانی بودن یک انسان هستم. پس میتوانم دایرۀ همدلی خودم را باز هم گسترش بدهم. به نظر من انتهای اخلاق و انسانیت جاییست که هرکسی تمام انسانها را دوست و یار خود بداند. و حتی فراتر. تمام انسانها را بخشی از وجود خودش و خودش را بخشی از وجود بقیه بداند. فکر کنم آنوقت کمتر کسی برای کمی زمان، پول، قدرت یا لذت بیشتر دست به کارهای خودخواهانه یا ظالمانه بزند.
حملات کوچک و برقآسا یا حملات بزرگ و دیرهنگام
زمانبندی هم در جنگ و هم در کسبوکار (و کلاً، زندگی) مهم است. برای مثال یک اصطلاح معروفی وجود دارد که میگوید:
“If you are not embarrassed by the first version of your product, you’ve launched too late. – Reid Hoffman, the founder of LinkedIn”
«اگر نسخه اولیه محصول شما برایتان خجالتآور نیست، خیلی دیر آن را عرضه کردهاید. – رید هافمن، موسس لینکدین»
حالا من میخواهم منطق پشت این حرف را با کلمات دیگری بیان کنم تا با موضوع بحث ما مناسبت بیشتری پیدا کند:
اگر اولین سپاهی که به سوی دشمن میفرستید، بدون هیچ دردسری تمام موانع را از سر برمیدارد و به پیروزی میرسد (و خودتان هم در نهایت حس میکنید که سپاهتان خیلی اضافی است)، احتمالاً خیلی دیر سپاه گسیل کردهاید.
در بازی استراتژیک قطعاً جان من یا کسی در خطر نیست و منِ ژنرال میتوانم هرچقدر که میخواهم نبرد را طول بدهم و یک سپاه بسیار عظیم فراهم کنم. اما در واقعیت این کار امکانپذیر نیست. نمیتوانیم فقط منتظر بمانیم و نیرو جمع کنیم. باید در کنار جمعآوری یک نیروی عظیم و سرنوشتساز، مدام نیروهایی را به سمت دشمن بفرستیم تا دشمن خیلی هم راحت پیشروی نکند. احتمالاً در فیلمهای جنگی یا پلیسی زیاد دیدهاید که نیروی پشتیبانی خیلی دیر میرسد اما در حجمی انبوه میرسد. چه فایده که آن نیروی عظیم وقتی میرسد که دیگر کار از کار گذشته است.
در دنیای کسبوکار هم نمیشود ۳ سال تمام فقط روی توسعۀ محصول کار کنیم و هیچ نسخۀ اولیه و ناقصی را ارائه نکنیم. هم از نظر مالی اذیت میشویم و هم از دنیای واقعی (یا بازار) بازخورد نمیگیریم. فرض کنید ۳ سال تمام محصولمان را در جهت X، توسعه بدهیم، بعد ۳ سال زحمت فراوان، تازه میفهمیم که اصلاً مردم اگر زمانی هم علاقهشان در جهت X بود، حداقل الان دیگر آن میل و علاقه را ندارند.
یا در میدان نبرد باید کمکم با نیروی حریف درگیر شویم تا ببینیم طرز فکرش چیست و از نظر فیزیکی و فنی با ما چه نسبتی دارد. چه استراتژیای دارد؟ دنبال جنگ فرسایشی است یا میخواهد سریع قال قضیه را بکند؟ دنبال نابودی تمامعیار ماست یا میتوان با دادن امتیاز نظرش را برگرداند؟ یا اصلاً ببینیم نیروهای ما در مقابل نیروی حریف چه عملکردی دارند؟ آیا تانکهای ما از تانکهای دشمن قدرت آتش بیشتری دارند یا سرعت بالاتری دارند؟
پس بازخورد گرفتن حیاتی است. در نتیجه این نکته باعث میشود که بخواهیم زودتر و در اندازههای کوچکتر دست به عملیات بزنیم (روانهسازی سپاه به میدان نبرد یا ارائه بستنی به بازار).
از طرف دیگر اگر نیروهایی که میفرستیم از حدی کوچکتر و ضعیفتر باشند، بدون اینکه دستاورد خاصی داشته باشند، نابود میشوند. یا اگر محصولی که عرضه میکنیم زیادی بیکیفیت یا معیوب باشد، دید مشتری را حداقل برای مدتی به ما بد میکند (البته این در بازار به نظرم جای نگرانی زیادی ندارد، مگر اینکه یک برند بزرگ، محصولی را در سطح گسترده تولید و عرضه کند و تمام جامعۀ هدف آن را ببینند و بدشان بیاید).
در بازی برای من بارها پیش آمده که از روی تنبلی با تعدادی خط دفاعی دشمن را دور از پایگاه خودم نگه داشتهام و در همان حین شروع به جمعآوری یک سپاه بسیار عظیم کردهام. در همین حین اگر متحدی داشته باشم (با وجود حمایتهای من) بسیار تضعیف میشوند، چون آنها با تمام قوا حمله میکنند و عملاً خودشان را مستهلک میکنند. اما من در حدی که دشمن را دور نگه دارم با او درگیر میشوم و نیروهایم را برای یک حملۀ تمامعیار جمع میکنم. نتیجه اینکه وقتی بازی نبرد تمام میشود نیروی من آنقدر بزرگ است که واقعاً خیلی اضافه و بیهوده به نظر میآید (تصور کنید که دشمن ۱۰ ساختمان دارد و ۵۰ تانک، من ۵۰ ساختمان دارم و ۲۰۰ تانک، قاعدتاً با تجهیزاتی بسیار کمتر هم میتوان به پیروزی دست یافت).
پی نوشت
قطعاً کسی مثل من از «استراتژی» تنها املایش را بلد است و این موضوع چیز دمدستیای نیست که هرکسی بتواند دربارهاش بنویسد. من تا به حال کتابی دربارۀ استراتژی نخواندهام و به جز زندگی خودم کنترل هیچ چیز دیگری در دست من نبوده (حتی گلۀ گوسفندان)، و بماند که همین زندگی خودم را در جهت درستی هدایت نکردهام. اما به هرحال ترس از قضاوتهای دیگران باعث نشد که این نوشته را ننویسم و منتشر نکنم. قرار نیست برای دیگران درسی داشته باشد. قرار است به من در یادآوری چیزهایی که فهمیدهام کمک کند. و شاید کمی هم درد ساعتهایی که پای بازی کردن ریختم (و شاید هدر دادم) را تسکین دهد.
اگر به تفکر استراتژیک یا استراتژی کسبوکار علاقهمند هستید، احتمالاً متمم یکی از منابع مطمئن و خوب برای شروع آشنایی با این حوزههاست. خواندن این نوشته از استاد محمدرضا شعبانعلی دربارۀ استراتژی فردی هم به نظرم ارزش [چندبار] خواندن را دارد.
راستش میترسم اگر انتشار این نوشته را بیشتر طول بدهم، کلاً از انتشارش پشیمان شوم. برای همین فعلاً منتشرش میکنم به امید [واهی] اینکه بعد از انتشار بیایم و آن را ویرایش کنم و بهبود بدهم.
- مثلاً نظر شخصی من این است که بین ۳۵ تا ۵۰ سالگی سن خوبی برای رسیدن به ثروت زیاد است، تعریف ثروت زیاد در ذهن هرکس متفاوت است. برای من ثروت زیاد شامل یک کسبوکار پایدار و سودده، یک خانه خوب و یک خودروی خوب است.
- میدانم که اشاره به صاحب اثر کافی نیست و برای استفاده کردن باید اجازۀ صاحب اثر هم گرفته شود. اما حالا که دارم دزدی میکنم سعی میکنم فقط مقداری کمتر دزد باشم. البته شاید هم کپیرایت این تصویر از نوع آزاد برای استفادۀ غیرتجاری باشد. اما در سایتشان توضیحات مربوطهاش را پیدا نکردم.
سلام و درود نوید عزیز
من اهل بازی نیستم، اما توصیفات و استراتژی بازی شما رو دوست داشتم.
با اینکه گفتی استراتژی نخوندی اما بنظرم استراتژی همین نگاه کلان و راهبردی باشه که در قالب عباراتی تک جمله ای بعنوان دستوالعمل بیان کردی.
راستی این بازیهایی که گفتی انگار همه تحت ویندوز بودن؟ برای سیستم بودن و نه موبایل؟
پیروز باشی
سلام حسین عزیز
خوشحالم که از این نوشته راضی بودی.
استاد شعبانعلی توی همون نوشته که لینکش رو انتهای این پست گذاشتم از یه مدیر اروپایی نقل کرده بود: «من آموخته ام که استراتژی، تخصیص بهینه منابع است.»
احتمالا داشتن همین جمله در پس ذهنم باعث شده این نکات در کنار هم قرار بگیرن. 🙂
والا من که این دوتا روی ویندوز بازی کردم. توی لیست سری بازیهای Command & Conquer که نگاه میکنم، چندتای آخرشون روی موبایل و وب قابل اجرا هستن.
Command & Conquer: Tiberium Alliances طبق اطلاعات ویکی پدیا تنها برای مرورگر ارائه شده و فقط حالت آنلاین داره. این بازی مال سال ۲۰۱۲ عه نمیدونم اصلا الان کار میکنه یا نه. ممکنه سرورهاش رو جمع کرده باشن.
اینترنت من خیلی ضعیفه و نمیتونم خودم امتحان کنم. اما میتونی بری به این لینک و توی سایت Electronic Arts (سازنده بازی) ثبت نام کنی و بازی کنی (با توجه به اینکه دکمه Play Now داره و سایت رسمی احتمالا ما رو گول نمیزنه، پس میشه بازیش کرد هنوز).
یه بازیشون هم هست که اختصاصا برای موبایل ارائه شده (iOS و اندروید): Command and Conquer: Rivals
این دوتا که گفتم، خودم اسکرین شاتهاشون رو که دیدم اصلا حال نکردم. سبکشون به نظر میاد خیلی عوض شده باشه. اما اگه دوست داشتی میتونی امتحان کنی، شاید برات جذاب باشن. جدای از اینها بازی های تخته ای استراتژیک هم خوبن. مثل مونوپولی که در واقع خرید و فروش ملک هست یا مثل بازی ریسک که دقیقا تم جنگی/نظامی داره.
راستی حسین جان همین الان وبلاگت رو یکم نگاه کردم. دیزاین ساده و قشنگ و مرتبی داره. عناوین جالبی هم برای نوشته هات انتخاب کردی. مشتریهای تنبل و بیحوصله رو هم ترغیب میکنه به خوندن. 😉
شاد و تندرست باشی.
نگاه جالبی بود. استفاده کردم.
ممنونم که نظرت رو گفتی. 🙂