چند روز پیش بود که شروع کردم به خوندن نسخۀ سادهشدۀ کتاب غرور و تعصب از خانم جین آستِن یا آستین (راستش این از اون آواهای سخت انگلیسیه که ما نداریم. چیزی بین صدای «ای» و «اِ»). نمیدونم معرفی و بررسی این کتاب رو بنویسم یا نه. شاید بعدا که کامل خوندمش (یا نسخه اصلی رو کامل خوندم) براش یه پست کامل نوشتم. اما به هرحال دوتا نکته هست ذکر کردنشون شاید جالب باشه.
قطعا در این نسخهای که من دارم میخونم خیلی از مطالب حذف و با کلماتی متفاوت از کلمات نویسنده بیان شدن. اما به هرحال فهم کلی من از داستان و شخصیتها نمیتونه خیلی متفاوت از چیزی باشه که با خوندن نسخه اصلی حاصل میشده. بریم سراغ اصل مطلب.
اشتیاق خانواده ها برای شوهر دادن دخترها
در این داستان خانم بنت (مادر خانواده) مدام حرص میزنه دخترانش رو شوهر بده. و اللخصوص دلش میخواد دخترانش با کسانی ازدواج کنن که از نظر مالی وضع نسبتا خوبی دارن. البته اینها خواستههای کاملا معقول و درستی هستن.
اما چیزی که کاملا حرص من رو در میآره اینه که کلا دغدغه زندگیش شوهر دادن دخترانشه. یعنی ما از خانم بنت هیچ بعد شخصیتی دیگهای نمیبینیم. البته فقط خانم بنت این رفتار رو نداره. و نه تنها دیگر والدینی که در داستان میبینیم بلکه خود دختران هم چون راه خوشبختی و رفاه رو در ازدواج میدیدن دوست داشتن با شخص مناسبی ازدواج کنن. با این تفاوت که برای خانوادههاشون عشق مشق کشک محسوب میشده. البته به خاطر روشنفکری آقای بنت و حمایت از تصمیم دخترش باید دستش رو بوسید.
(خطر لو رفتن بخشی از داستان در این پاراگراف – برای خوندن، متن رو سلکت کنید)
در نقطهای از داستان، وقتی الیزابت به آقای کالینز جواب رد میده، دوستش شارلوت خیلی حرفهای آقای کالینز رو به خودش جلب میکنه و آقای کالینز خیلی سریع از الیزابت سوئیچ میکنه به شارلوت و سریعا با هم ازدواج میکنن. مشخصه آقای کالینز که کشیش هم هست، خیلی به «النکاحُ سنتی» اعتقاد داره و کلا عشق و اینا در کار نبوده و فقط هدفش افزایش تعداد سربازان پادشاه بوده. 😉
البته نکات تاریخی جالبی وجود دارن که این زیادی حرص زدن خانم بنت برای ازدواج دخترانش با افراد نسبتا مرفه رو توجیه میکنن:
- کتاب در دوران جنگهای ناپلئونی نوشته شده، در اون دوران ده درصد مردان انگلیسی کشته شدن. با کاهش قابل توجه تعداد مردان، شانس مجرد موندن دختران افزایش پیدا کرد.
- خانوادۀ آقای بنت جزء طبقه متوسط رو به بالای جامعه محسوب میشدن. برای مثال درآمد سالانۀ آقای بنت چیزی حدود ۲۰۰۰ پوند بوده که کاملا برای تأمین زندگی مناسب و آبرومند همسر و پنج دخترش کافی بوده. بنابراین به کمتر از خودشون رضایت نمیدادن و انتظارشون از دامادها درآمد بالاتری بوده. مثلا آقای بینگلی که ۴-۵ هزار پوند و آقای دارسی که ۱۰ هزار پوند در سال درآمد داشتن. با احتساب تورم، آقای دارسی اگر امروز زنده بود و همون میزان ثروت و درآمد رو داشت مولتی میلیونر (میلیون توی ایران بیارزش شده و در ارزهایی مثل یورو و دلار و پوند، میلیون خیلی ارزش داره – در آمریکا کسی که داراییش به چند میلیون دلار رسیده توانایی خرید خونۀ ویلایی در بهترین نقاط، بهترین ماشینها و غیره رو داره) محسوب میشد.
- از پدر هم چیز زیادی به دخترها نمیرسید. بنابراین بهترین شانس دختران بنت برای داشتن زندگی راحت ازدواج با فردی مرفه بوده.
مورد سوم ما رو میرسونه به نکتۀ دیگهای که تا اینجای کتاب (تقریبا اواسط داستان) برای من حائز اهمیت بوده.
بیعدالتی حقوقی و اجتماعی در حق زنان علی الخصوص در مسائل مادی
من طرفدار فمنیسم نیستم و به خاطر آقا جانی دپ دلم ازشون خونه. ولی واقعا در طول تاریخ ظلم مردها به زنها بیشتر بوده. به جای تصور احمقانه برخی فمنیستها که معتقدن باید روند برعکس بشه (خانمها به آقایون ظلم کنن)، امیدوارم واقعا برابری و عدالت به مرور به تمام عرصهها (جنسیتی و نژادی و غیره) تسری پیدا کنه – نه که توی یه بخشی هست حالا باید از اون بخش به جاهای دیگه تسری پیدا کنه.
بگذریم. چرا گفتم از پدر (آقای بنت) چیزی به دختران نمیرسید؟ چون از شانس این دخترخانمهای متشخص و دوست داشتنی، سند مالکیت املاک آقای بنت بر طبق اصول و قوانین سه قرن پیش (پیش از ۱۸۰۰) نوشته شده بوده. بنابراین دارایی یک مرد به نزدیکترین شخص مذکر در بستگانش میرسید.
بنابراین میشه گفت اگر پس از مرگ پدر دختری از خانواده بنت مجرد بمونه، بیسرپناه و فقیر میشه.
به علاوه این قضیۀ ارثیه که گفتم نکته دیگهای که در مورد محدودیتهای زنان وجود داشته این بوده که، زنان متأهل از نظر حقوقی در همسرشون حل میشدن (انحلال). چطور؟ داراییشون کاملا در اختیار همسر قرار میگرفت، داد و ستد کاملا در حیطۀ اختیار همسر بوده، در پروندههای حقوقی کاملا همه چیز از طریق همسر انجام میشده (فکر کنم شکایت از همسر خیلی سخت بوده). و البته برای خنک شدن دلمون یه نکته جالب هم وجود داره. اگر زنی قبل یا بعد از ازدواج جرمی مرتکب میشد همسرش هم تقریبا شریک جرم محسوب میشد. ها ها ها.
میشه گفت تا مدتها قوانین و اصول اسلامی در بسیاری از عرصهها از غرب پیشروتر بودن. مثلا همین ارث خواهر که نصف برادره خیلی بهتر از شرایطیه که بالاتر توصیف کردم. اما به هرحال قطعا قوانین ما هم به شدت جای کار دارن و باید خیلی منعطفتر و عادلانهتر بشن.
آپدیت ۱۸ بهمن ۱۴۰۱
حالا که بعد از ۲ سال و نیم دارم این پست رو میخونم واقعاً حس بدی دارم. مخصوصاً به همین پاراگرافی که از قوانین اسلام گفتم. واقعاً نمیدونم باید خفهخون بگیریم یا معذرتخواهی کنیم. هرچی که هست جامعهای نمیشناسم که حق زنان رو ضایع نکرده باشه و در حال حاضر در جامعه ایران وضع زنان حقوق زنان افتضاح و ناراحتکننده ست. امیدوارم تغییراتی که شاهدش هستیم ثمربخش باشه و رنجها و نابرابریها رو کم کنه.
منابع (انگلیسی)
من یکم توی گوگل سرچ کردم و به نتایج جالبی رسیدم. اگه دوست داشتین با حقوق (مالی) زنان در بریتانیای قرن نوزدهم آشنا بشید، این لینکها براتون مفید خواهد بود.
چرا افراد خانوادۀ بنت پس از مرگ، پدر چیزی به ارث نمیبردن؟
حقوق زنان در تملک داراییها و نگه داری از فرزند
فضای تاریخی و اجتماعی دورۀ تاریخی رمان غرور و تعصب
“…من طرفدار فمنیسم نیستم و به خاطر آقا جانی دپ دلم ازشون خونه. ولی واقعا در طول تاریخ ظلم مردها به زنها بیشتر بوده.جای تصور احمقانه برخی فمنیستها که معتقدن باید روند برعکس بشه (خانمها به آقایون ظلم کنن)…”
سلام
همه فمنیست ها یجور فکر نمیکنن و همین برابری خواهی خودش یجور فمنیسته.شاید این مطلب براتون جالب باشه:
http://firstrole.ir/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4%e2%80%8c%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C/
سلام
منم دقیقا به همین دلیل از عبارت «برخی فمنیست ها» استفاده کردم. قطعا توی هر دسته ای آدم های با منطق و آدم های تندرو و نادون پیدا میشه.
ممنون بابت لینک. حتما میخونمش.