پیش نوشت: ذهن ناخودآگاه ما، تلاش میکنه وظایفش رو با بیشترین سرعت و کمترین مصرف انرژی انجام بده. بنابراین وقتی به دنبال اثبات یا رد یک موضوع هستیم، در حافظهمون به دنبال شواهد میگردیم. اما مسئله اینجاست که حافظه ما نسبت به وضعیت روحی و ذهنی ما دادههای مختلفی رو ارائه میده. و از طرفی هر دادهای که در ذهن ناخودآگاه بررسی بشه، از زاویهای خاص که باهاش راحتتر هستیم دیده میشه. برای همین باید تا جای ممکن در تصمیم گیری و تفکر، سرعتمون رو پایین بیاریم. دنبال اطلاعات بیشتری بگردیم. و همیشه به اعمال، افکار، احساسات، تصمیمات، برداشتها و باورهای خودمون با دیدۀ شک و تردید نگاه کنیم.
***
مردیت ماران [۱] (مردیث) در سال ۱۹۸۸ ناگهان حین جلسات رواندرمانی یادش آمد که پدرش در کودکی بهش تجاوز کرده بود. فکر کرد که این یک خاطره فراموششدهست و در سن ۳۷ سالگی پدرش را بازخواست و ماجرا را با اطرافیانش در میان گذاشت.
تا هشت سال (سال ۱۹۹۶) با پدرش قطع ارتباط کرد. روابط کل خانواده به هم ریخت. چون پدرش همه چیز را انکار کرد، بعضی از اعضای خانواده سمت مردیت و بعضی طرف پدر را گرفتند.
در سال ۱۹۹۶ مردیت به حقیقت هولناک دیگری پی برد. پدرش به او تجاوز نکرده بود. بلکه مردیت در حین یک جلسه روانشناسی خاطره را برای خود ساخته بود.
در سال ۲۰۱۰ مردیت ماران کتابی به نام «دروغ من: داستان واقعی یک خاطرۀ ساختگی» [۲] منتشر کرد. در بخشی از کتاب نوشته بود: «در طی دهه ۱۹۸۰ زنان بسیاری به اشتباه مردان خانوادهشان (پدر، برادر و …) را به تجاوز متهم میکردند و بعدا به نتیجه میرسیدند که اشتباه کردهاند.»
پیش زمینههای به وجود آمدن خاطرۀ ساختگی مردیت ماران چه بود؟
- مردیت در تمام زندگیاش رابطۀ عاطفی پر فراز و نشیبی با پدرش داشت. حتی قبل از آن داستان دروغین.
- مردیت در روابط عاطفی با مردان هم مشکل داشت. روابط عاشقانۀ ناموفق.
- شغل او در دهه هشتاد میلادی، روزنامهنگاری بود. او به دلیل پیشزمینۀ ضدمردانهای که داشت، یک فمنیست دو آتشه بود.
موضوع اصلی تحقیقات او کودکانی (معمولا دختربچههایی) بودند که مورد آزار قرار گرفته بودند.
در آن دوره تحقیقات نادرستی هم دربارۀ آمار آزار کودکان منتشر شد که بعدها معلوم شد نادرست بودهاند. طبق آن آمارها که مردیت هم برایشان گزارشاتی نوشت، حدود یک سوم زنان، در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند.
- مردیت عاشق زن دیگری شد که خود قربانی تجاوز خانوادگی بود. شریکش از گذشتۀ دردناکش استفاده میکرد، تا محبت بیشتر مردیت را به دست بیاورد. به خاطر همین رابطه ناسالم روابط مردیت با پدرش بدتر شد.
- در همان زمان، مردیت به خاطر چالشهای روحیای که داشت، بارها به روانشناس مراجعه کرد. روانشناسهایش طبق دانستهها و تفکرات خودشان معتقد بودند که شغل سختِ گزارشگری و روابط نامطلوب، نمیتوانند تنها دلیل آشفتگی او باشند.
- در همان دوران شکل جدیدی از درمان به نام «درمان حافظۀ سرکوبشده»، متداول شده بود. در این روش، روانشناس بیمار را در حالت ناهشیاری قرار میدهد و او را تشویق میکند تا خاطرات فراموششدۀ دوران کودکی را به یاد بیاورد.
پس حالا مردیت:
هرروز با روح و روانی پریشان در حال تحقیق دربارۀ قربانیان تجاوز خانوادگی و کودک آزاریست، با پدرش مشکل دارد، با مردان روابط ناموفقی داشته؛ و تنها کسی که به نظر میرسد دوستش دارد و او را درک میکند، زن دیگریست که خود قربانی تجاوز خانوادگی بوده. هفتهای چندبار روی یک مبل دراز میکشد و گریه میکند و روانشناسش دائم اصرار میکند که او چیزی را به خاطر بیاورد که ظاهرا فراموش کرده.
جی جی جینگ. حالا تمام شرایط برای به وجود آمدن یک خاطرۀ ساختگی از آزار جنسی را دارید. البته خاطرهای که هرگز رخ نداده است.
***
۱٫ Meredith Maran
۲٫ My Lie: A True Story of False Memory
***
منبع نوشته: کتاب «هنر ظریف رهایی از دغدغهها» اثر مارک منسون (صفحات: ۱۱۲-۱۱۷)
لینک مرتبط: ۱+۵ جمله قصار – بین جملات قصاری که نقل کردم چندتاشون مربوط به ذهن و خاصیت گولزنکش هستن.