تفاوتهای زن و مرد یکی از موضوعاتی است که برای خود من همیشه جالب و سوالبرانگیز بوده است. ویژگیهای فیزیکی و ظاهری به کنار، درون ذهن جنس مخالف برای ما همیشه مثل یک گاوصندوق بوده که میدانیم احتمالا هیچوقت داخلش را نخواهیم دید. بسیاری از محیطهای مختص به جنس مخالف را هم هرگز تجربه نخواهیم کرد. من هرگز تجربۀ فضای دبیرستانهای دخترانه نخواهم داشت، یک دختر هم هرگز تصوری از فضای دبیرستانهای پسرانه نخواهد داشت (البته که به مخاطبان مؤنث اطمینان میدهم چیز خاصی از دست ندادهاند. هرچند گاهی دلم برای شوخیها و خندهها تنگ میشود.).
یکی از کلیدواژههایی که مدتها در فایل پیشنویسم نگه داشتم و میخواستم برایش مطلبی بنویسم «تفاوتهای ذهنی/مهارتی زن و مرد» بود.
تفاوت زن و مرد فراتر از تفاوتهای ظاهری و فیزیکیست. مغز ما، نحوۀ فکر کردن، شیوۀ صحبت کردن و استعدادهایمان با هم تفاوت دارند.
در اینجا بحث برتری فلان جنس به هیچ وجه مطرح نیست، هردو در چیزهایی از یکدیگر بهترند.
تفاوتهای مهارتی/ذهنی
مسیریابی
مسیریابی مردها قویتر یا حداقل بهینهتر است. مردها تمایل بیشتری به کوتاه کردن مسیر و استفاده از میانبر دارند (همین تمایل باعث میشود که بهینهتر مسیریابی کنند).
در مقابل، زنها از مسیرهای قابل اعتماد که قبلا امتحان شدهاند استفاده میکنند و گاهی اوقات هم سرگردان یا منحرف میشوند.
نمود این تفاوت زن و مرد در مسیریابی، تا حدی در بحث رانندگی هم دیده میشود.
برای این خصلت مردها (علاقه به میانبر) دو پیشزمینه مطرح شده است. (۱) ریسکپذیری بالاتر و (۲) تجربۀ بازیهای ویدئویی.
طنز و کمدی
در بین بازیگران مطرح کمدی دنیا و ایران که نگاه کنید، برترین بازیگران کمدی و هنرمندترینهایشان مرد هستند. جیم کری، رضا عطاران، روآن اتکینسون (مستر بین)، رایان رینولدز و غیره.
البته که به طور کلی در سینما و تلویزیون به مردها فرصتهای بیشتری داده شده و تا برابری راه زیادی مانده. اما در بحث استندآپ کمدی چطور؟ باز هم بهترین استندآپها، بهترین طعنهها و کنایهها را از مردها میشنویم.
به محض پایان جملۀ قبلی چرخی در یوتیوب زدم و چند استندآپ کمدی از خانمها دیدم. دو مورد واقعا خوب بودند. به نظرم در بحث استندآپ کمدی، مشکل کم بودن زنهاست، و در هنر و استعداد کم ندارند.
تقریبا تمام کانالهای جوکی که میشناسم، تمام memerهای خوشذوق پسر هستند. همچنین، دقت کردهاید که پدرها حس شوخطبعیشان خیلی خیلی بیشتر از مادرهاست؟ متاسفانه خیلی در فضاهای دخترانه قرار نگرفتم اما حدس میزنم که دو دختر (دوست یا خواهر) به اندازه دو پسر (دوست یا برادر) با هم شوخی نمیکنند و نمیخندند.
مهارتهای کلامی
نوزادان دختر به طور میانگین یک ماه زودتر شروع به حرف زدن میکنند. و در سنین ۱۸-۲۴ ماهگی دخترها از پسران همسنشان دایره لغات گستردهتری دارند.
دقت کردهاید که به نظر مردها، خانمها پرحرف هستند؟ شب قبل از خواب همسرها با شوهرهایشان حرف میزنند. همان خانمها فردا ظهر با خواهر و دوست و غیرهشان حرف میزنند. دخترها در کلاس و باقی محیطها مدام با دوستانشان حرف میزنند. تا به حال دو دوست (دختر) را کنار هم دیدهاید که ساکت باشند؟ من ندیدهام. اما بارها با صمیمیترین دوستانم حرفهایمان واقعا تمام شده. نتیجهگیری شهودی من این است که خانمها میل بیشتری به حرف زدن دارند.
احساسات
این مورد را تحقیق نکردم و بیتحقیق میگویم (اما فکر نمیکنم بر کسی پوشیده باشد). با توجه به چیزهایی که تا امروز دیدهام فکر میکنم خانمها در چیزهای احساسی قویتر هستند و بیشتر درگیر مسائل احساسی میشوند. برای مثال خانمها گاهی اوقات روی یک مسئلۀ تقریبا احساسی/رفتاری قفل میشوند و مدام دربارهاش صحبت میکنند و به قول خارجیها move on نمیکنند (ازش رد نمیشوند).
این برای من گاهی خستهکننده یا حتی آزاردهنده میشود. میگویم چرا از این موضوع لعنتی رد نمیشود و روی آن کلید میکند.
مثلا یک همکار خانمی داشتیم، از همه سر کوچکترین چیز معذرتخواهی میکرد. چرا؟ چون خودش سر کوچکترین چیز دلخور میشد و فکر میکرد همه مثل خودش هستند. گاهی دلم میسوخت و گاهی هم از این شدت حساسیت ناراحت میشدم (چون نسبتا خشک و بیعاطفه هستم) اما کمکم سعی کردم این تفاوت را بپذیرم و با آن کنار بیایم.
ریسکپذیری
شاید این هم چندان تعجبآور نباشد که مردها از زنها ریسکپذیرتر هستند. اما برخی منابع ادعا میکنند که این مورد بیشتر از بیولوژی به موارد تربیتی و محیطی ارتباط دارد. در طی یک سری آزمایش در چین، دو گروه دختر و پسر از قومیت هان و قومیت موسو را بررسی کردند. در میان هانها رسم است که مردان هدایت خانواده را در دست دارند (پدرسالاری) و در میان موسوها، زنها (مادرسالاری). در نهایت متوجه شدند که دختران موسو از پسران موسو ریسکپذیرتر بودند. و پسران هان از دختران هان ریسکپذیرتر بودند.
با توجه به این که ما هم در یک جامعۀ پدرسالار زندگی میکنیم، شاید ریسکپذیرتر بودن پسرها بیشتر منوط به مسائل محیطی و خانوادگی باشد.
تفاوتهای رفتاری
علاقه به بازی
مردها به شکل مشخصی به بازی کردن و حتی ورزش کردن بیشتر علاقه دارند. در بحث ورزش تبعیض و موانع زیادی سر راه زنهاست، اما در بحث بازی (game) فرصتها تا حد کمال برابر هستند. البته که اینجا هم یک باگ وجود دارد. شاید باگ قضیه این باشد که بیشتر بازیها خشن هستند و شاید خانمها از خشونت خوششان نیاید پس به دنیای بازی جذب نمیشوند.
از طرف دیگر من این حدس را دارم که اصلا تقاضای قابل توجهی برای «بازی ویژۀ دخترها و زنها» وجود نداشته که کسی بخواهد برای پاسخ به این تقاضا، محصولی تولید کند.
نحوۀ ابزار علاقه
مردها و پسرها ابراز علاقهشان به هم، اصلا ابراز علاقه نیست. بیشتر ابراز احترام است. نوکرم. چاکرم. مخلصم. کوچیکتم. داداشمی. سلطان. مشتی. ستون (البته تلفظش سوتون است 😄). داداش. اینها تقریبا همهشان الفاظی هستند که شخص روبهرو را بالاتر از خود برده و یا به خود نزدیک میکنند. در نتیجه نشان از احترام هستند.
اما خانمها و دخترها بیشتر حرفهایشان (حداقل روی پوسته) حالت محبتآمیز دارد. عزیزم. قربونت برم. فدات شم. گلم. گل من. خانومم. (چون در این فضاها نبودم دستم در مثال زدن بستهست)
جمعبندی
راستش اینجا دستم کاملا باز نیست. در همین حد بگویم که تفاوتها وجود دارند اما در بیشتر حوزهها خفیف هستند. بخشی از تفاوتها و برتریها هم ربطی به ژنتیک و بیولوژی ندارند و بیشتر تربیتی و محیطی هستند. در نهایت شما را دعوت میکنم به بررسی رتبههای برتر کنکور سالهای گذشته. هرچند که به دلایل مختلفی، رتبههای برتر کنکور اصلا معیار خوبی برای مقایسه دختر و پسر نیستند. (یک چیز خیلی سادهاش این که نسبت به دخترها، برای بسیاری از پسرها مسئله کنکور و دانشگاه خیلی خیلی جدیتر و حیاتیتر است. برای مثال یک دختر تقریبا هرچقدر که بخواهد میتواند پشت کنکور بماند – پس فشار کمتری بر رویش است – چرا که سگی به نام «سربازی» دم در خانهاش کمین نکرده است.)
هرچه بیشتر با جنس مخالف آشنا شویم لحظات awkward (لحظات ناجور یا خجالتآور) کمتری تجربه میکنیم. البته که به نظر من دخترها نباید ترس زیادی داشته باشند. چون معمولا مردها و پسرها خیلی سختتر از خانمها بهشان بر میخورد یا ناراحت میشوند. این ما مذکرهاییم که باید چهارچشمی حواسمان باشد از حدمان رد نشویم و کسی را ناراحت نکنیم.
باز هم یک توضیح بدهم. نظر کلی هیچ جا خوب نیست اما در مورد انسانها گناه کبیره است. پسرهایی هستند که از دخترها هم شکنندهتر و دلنازکترند و دخترهایی هستند که از پسرها هم سختتر و قویترند. پس همیشه استریوتایپها را پس ذهنتان داشته باشید اما نگذارید چشمتان را کور کنند.
آره باهات موافقم نوید جان!
فکر کنم “جان” گفتن رو از محمدرضا شعبانعلی و کامنتهاش یاد گرفتیم. 🙂
به قول خودت “آقا معلم” و ارزشهایی که برای ما ایجاد میکنه اصلا در قالب کلمات نمیگُنجه و باید تاثیراتش توی زندگیمون رو «زندگی کنیم».
اما میدونی نوید
داشتم به این فکر میکردم که آشنا شدن با مدل ذهنی ایشون و تلاش برای فهمیدن صحبتهاش توی این سنِ کم(به نسبت بقیهی مخاطبین شعبانعلی)، تا چه اندازه تونسته به منِ بیست ساله و کم تجربه و دنیاندیده(و حتی کسی که مسیر موردعلاقهش و بخش بزرگی از محدودیتها و استعدادهاش رو هنوز کشف نکرده) کمک کنه و توی این جامعهای که اکثر مردمش خیلی با «واقعیتها» کاری ندارن، واقعبینترم کنه؟!
شاید برات جالب باشه(و شاید هم خودت تجربهش کرده باشی) بعضی وقتها که با دوستهای همسن و سالم صحبت میکنم و نظراتشون درمورد چیزمیزهای مختلف رو جویا میشم، واقعا پر از تعارض میشم؛ که آیا من خیال میکنم خیلی میفهمم و با بقیه فرق دارم؛ یا اینکه بقیه واقعا «سطحی نِگَر»ن و میانهی خوبی با فکر کردن و اندیشه ندارن؟!(و از این قضیه کاملا بیخبر هستن و اتفاقا بعضیهاشون بمبِ اعتماد به سقفن!)
یا یه سوال دیگه که اینروزها بیشتر به سراغِ ذهنم میاد و گاهی عذابم میده اینه:
آیا واقعا توی محیطی که با همون «سطحی نگری»، کلی جلو میفتی و نیاز چندانی به فکر کردن آگاهانه وجود نداره؛ چه قدر لازمه که با تفکرات و نوشتههای محمدرضا وقت بگذرونم و سعی کنم درک و بینشم رو عمیقتر کنم؟
فکر کنم اینها سوالهای سختی باشن و «جواب قطعی و بدون ابهام» براشون وجود نداشته باشه.
راستی تو هم مبارکه دانشجو شدنت و امیدوارم از مسیری که انتخاب کردی یا انتخاب خواهی کرد، کلی کیف کنی، چیزمیز یاد بگیری و حسابی لذت ببری. 🙂
(البته اگه محمدرضا شعبانعلی بود، احتمالا میگفت “ورودت به دانشگاه تحت عنوانِ محیطی با «سبک نوین اتلاف» وقت مبارک.”)
ضمنا قالب وبلاگت هم ماشالله خلاقانه و قشنگه.
هرچی هست چیز خوبی بوده که بهمون یاد دادن.
منم گاهی اوقات ناراحت میشم از سطحی بودن بخشی بزرگی از جامعه و اطرافیانم. اما این یه فرصت بزرگ هم هست. وقتی تعداد زیادی آدم گله ای فکر میکنن و تصمیم میگیرن. کسی که مثل اونا نباشه برنده ست.
همیشه میترسم که به این جلو بودن از اطرافیان خودم غره نشم. برای همینم مهمه که همیشه در حال بیشتر یاد گرفتن باشم و بیشتر بفهمم که چقدر نمیدونم. برای مثال طی یه دوره ای که انگار سطحش از من پایین تر بود شروع کردم به یادگیری زبان. دیدم چقدر توی تلفظ مشکل دارم. هرچقدر یاد بگیرم بازم کافی نیست. اتفاقا میبینم چه چیزهای دیگه ای هم بلد نیستم. یا چه چیزهایی هست که فکر میکردم بلدم اما بلد نیستم.
ممنون. منم امیدوارم کمی لذت و مقدار زیادی آموخته برام داشته باشه.
قربونت. اسم قالب breek عه. 🙂
[توی کامنت دومت که انگار محض اطمینان از ثبت کامنت ارسال شده بود گفته بودی کامنت رو پاک کنم. فقط همونو یا اینم که الان اینجاست هم پاک کنم؟]
سلام آقا نوید
خیلی نوشتهی جمع و جور و کاردرستی بود سلطان.
ممنونم سوتون!
برای من که بیست سالمه و قراره وارد دانشگاه بشم، دونستنِ این تفاوتها میتونه کمک شایانی بِهِم در آینده باشه. 🙂
سایت شما رو از بلاگِ سعید رمضانی پیدا کردم و مطمئنا در آینده بیشتر مطالبتون رو خواهم خوند.
سلام مجتبی جان.
مخلصم. ممنون بابت کامنت پرانرژیت مشتی. 🙂
نمیدونم دقت کردی یا نه. در فضای واقعی هیچ وقت کسی رو «جان» صدا نمیکنیم اما در فضای وبلاگها مُده که به هم فلان جان میگیم. که البته به نظرم بد نیست. چون باعث صمیمیت میشه.
به سلامتی. منم تازه دانشجو شدم (هنوز خودم رو دانشجو نمیدونم اما واقعا از نظر رسمی دانشجو ام و کلاس – مجازی – هم شرکت میکنم).
امیدوارم همیشه تندرست و پرانرژی باشی.