Press ESC to close

تلاش‌های منتهی به هیچ

نوید 0 330

امروز عمق تنهایی خودم را به شکلی دردناک درک کردم. با استخوان‌هایم درک کردم یک چیزهایی در زندگی‌ام کم هستند. [منبع تصویر شاخص: ۱۰ Paintings That Show How Solitude Can Be Your Best Companion] موفقیت کوچک من پس از مدت‌ها، برای خودم موفقیتی کوچک کسب کردم. در دانشگاه یک ارائۀ ۱۵ دقیقه‌ای دربارۀ «اقتصاد رفتاری» انجام دادم. به نظر خودم جدا از بعضی کمبودها، نسبتاً خوب پیش رفت. بازخورد استاد و بچه‌ها هم خوب بود. حس می‌کنم بازخورد خوب‌شان فراتر از ادب و تشویق عاطفی…

Continue reading

رها کردن یا محکم‌تر چسبیدن؟

نوید 0 730

یکی از بهترین هنرهایی که برای من آرزوست، هنر دانستن «زمان رها کردن و زمان سخت‌تر تلاش کردن» هست. دغدغه‌ام شده که بدونم کِی ول کنم و کِی تندتر بدوم. از کجا بفهمم که این حوزۀ کاری یا مطالعاتی به درد من نمی‌خوره یا من کشش لازمش رو ندارم، یا فقط به کمی تلاش بیشتر نیاز داره؟ از کجا بفهمم که این رابطه از شالوده اشتباه بوده یا فقط به کمی سازگاری و تحمل و تساهل و تسامح نیاز داره؟ از کجا بفهمم مسیر اشتباهه…

Continue reading

چند بیت شعر و چند گزینه گویه

نوید 0 814

پاکی در جوانی شیوۀ پیغمبری‌ست ورنه هر گبری به پیری پیغمبری‌ست قبلا هم توی این پست اشاره کرده بودم که فرق هست بین کسی که بتوانه کارخطایی انجام بده و انجامش نده و کسی که نتونه انجام بده. اینم همونه. دیگه هر کافری وقتی پیر بشه یاد خدا می‌افته. یادش می‌افته چه کارای بدی کرده و چه کارای خوبی نکرده. بنابراین هنر اینه که با وجود داشتن شرایط به انحراف کشیده شدن، خودت رو حفظ کنی.   کار خرد ضربت این ساز نیست صید ملخ…

Continue reading

سه بیت شعر | امید و رضای خدا و خواست خدا

نوید 0 663

در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است در تاریخ هم که نگاه کنیم معمولا پایان سیاهی سپیدی بوده. مثلا، دورۀ صفویه اون اواخر به زوال کشیده شد و با حملۀ افغان‌ها کلا نابود شد؛ بعد نادرشاه اومد و همه چیز حداقل برای ایرانی‌ها بهتر از قبل شد. خلاصه نادرشاه هم به دلایلی کشته شد و کریم خان سر کار اومد. فکر کنم کریم خان حدود سی سال حکومت کرد. می‌گن اون سی سال آرامش کامل بوده. بعدش آغامحمدخان اومد و لطفعلی خان…

Continue reading

ابیات موردعلاقه من

نوید 0 1363

یک خانه از پای‌بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است گلستان – سعدی (+) این بیت در واقع توی داستانی که سعدی روایت کرده در مورد یک پیرمرد فرتوت بوده. منظور از «خانه» جسم و بدن پیرمرد بوده. اما اولین باری که من با این بیت روبرو شدم انتهای یک متن در تلگرام بود. من عاشق این بیت شعرم چون خیلی مصداق داره. بزرگ‌ترین اشاره‌اش می‌تونه «نادیده گرفتن اصلیات و مهم شمردن فرعیات» باشه. توی ویرگول یک نوشته دارم که به همین مضمون…

Continue reading