تصویر زیر، جغرافیای مورد علاقۀ من برای زندگی هست. هوای ابری و احتمالا مرطوب، خونههای چوبی دوبلکس با حیاط، دریاچه و فضای سبز گسترده و وجود تپه (علاقه شدیدی به مناطق دارای پستی و بلندی دارم) بخشی از موارد دلخواه من هستن. البته این عکس اسکرین شاتِ سکانسی از یک سریاله و احتمالا در گوشهای آمریکا فیلمبرداری شده. خوشبختانه قراره در آینده آمریکا رو بگیریم و کاخ سفید رو حسینیه کنیم؛ پس شاید من هم آرزو به دل از دنیا نرم. 😉
البته راست راستش جایی که حس میکنم بتونم، احساس آرامش کنم، یک کلبه در یک جزیرهست یک جزیرۀ استوایی. من و کتاب و کلبه و اقیانوس و آرشیو فیلمها و احتمالا یک جور کنسول بازی. شایدم همه عاشق همچین جایی باشن. کسی هست که توی شلوغی شهر احساس آرامش کنه؟! و بخواد آخرای عمرش هم داخل شهر بگذره؟
بگذریم. امروز دو نشست مطالعهای خوب داشتم. اولی مطالعۀ درسهای مربوط به اهمال کاری از متمم و دومی مطالعۀ بخشی از کتاب «چگونه کتاب بخوانیم؟» از مورتیمر آدلر بود.
تعریف اهمال کاری و تست اهمال کاری
آیا شما هم گرفتار اهمال کاری هستید؟
طبق این پرسشنامه من یک اهمال کار هستم. هرچند به نظرم بهتر بود متمم یک استانداردی میگذاشت که مثلا اگر جمع امتیازت انقدر شد تو یک اهمال کار حرفهای هستی یا کمی دچار اهمال کاری هستی. اما به هرحال وقتی از خودم تست گرفتم، فهمیدم که دچارش هستم، پس شاید نیازی هم به تعریف استاندارد نبوده.
بزرگترین نمود اهمالکاری در زندگی من، ورزش بوده. رکورد من برای ورزش مداوم حدود پنج ماهه که بدنسازی رفتم. قبلش حدود دو ماه کونگ فو پرسوآ رفته بودم که خیلی دوستش داشتم، امان از جبر جغرافیایی. اولین تجربه وزرشیم برمیگرده به کلاس اول که یک دوست داشتم که ژیمناستیک میرفت و منم به خاطر اون (حسادت به اون) برای یک ماه و اندی رفتم کلاس ژیمناستیک.
من تا الآن سه چهارتا تابستون رو گفتم که میرم باشگاه اما نرفتم. این موضوع دیگه بین و من و خانوادهام به جوک تبدیل شده.
اما یک نکته مهمی فراموش نشه. انگیزه خیلی اهمیت داره. درسته من هیچ وقت برای ورزش انگیزه زیادی نداشتم و مدام پشت گوش میاندازمش، اما از طرف دیگه برای مطالعه و نوشتن پشتکار خوبی دارم، حداقل نسبت به دوستان و آشنایان کتاببیزارم.
یکی از عواملی که باعث اهمالکاری میشه نبودِ انگیزهست.
اهمال کردن یعنی به تعویق انداختن یا به بیان بهتر، انجام کار با ضرورت کمتر اما کم دردسرتر به جای انجام کار مهمتر اما سختتر.
حالا یک سوال. تا حالا کسی، نیازی مثل غذا خوردن رو به تعویق انداخته؟ در حالت عادی خیر، اما کسی که عاشق کارش باشه، ممکنه کلا گرسنگی رو فراموش کنه. کسی که در یک فیلم یا کتاب غرق شده میتونه از همۀ دنیا بیخبر باشه.
پس یعنی انگیزه در انجام کارها به شدت اهمیت داره. با داشتن انگیزه برای انجام یک کار ما میتونیم قید خیلی چیزها، حتی نیازهای اولیهمون رو بزنیم.
این پست از محمدرضا شعبانعلی عزیز راجع به مطالعه و یادگیری (فعالانه) و یادداشت برداری و این کامنتش رو توصیه اکید میکنم که بخونید.
اگر یک هنر باشه که دلم بخواد درش استاد بشم، مهارتهای ذهنی مربوط به تحلیل و یادگیری و حافظهست. دلم میخواد بتونم به بهترین و کارآمدترین نحو مطالعه، یادداشت برداری، خلاصهنویسی، تفکر، تحلیل و استنتاج کنم و حافظهای قوی داشته باشم. شما دلتون نمیخواست یک ابر کامپیوتر میبودید؟ فعلا از مهارتهای یادگیری و حافظه شروع کردم.
توی «چگونه کتاب بخوانیم؟»، خواندن رو به چهار سطح تقسیم کردن:
- خواندن ابتدایی (همان سواد خواندن و نوشتن ساده)
- خواندن اجمالی (با هدف دریافت اطلاعات – که خودش به دو بخش: تندخوانی و سطحی خوانی تقسیم شده)
- خواندن تحلیلی (با هدف درک و فهم مطلب – خواندن عمیق و دقیق است)
- خواندن تلفیقی یا تطبیقی (ترکیب اطلاعات و مفاهیمی که از کتابهای مختلف دریافت شده و خلق تحلیلی جدید)
(در آِینده بیشتر در مورد این کتاب و آموزههاش مینویسم)
اگر بتونم خودم رو به یادداشت برداری و خلاصه نویسی (اللخصوص با کمک نقشه ذهنی) عادت بدم، سطح یادگیریم به شدت بالا میره.
این کتاب اولین کتابیه که به شدت دارم بادقت میخونمش. مدام با کمک انگشت یا مداد با سرعت پایین و کلمه به کلمه میخونمش و جاهای مهم رو علامت گذاری میکنم و هر از گاهی حاشیه نویسی میکنم. هرچند بیشترش تصحیح غلطهای املایی و نگارشی بوده. احتمالا توی دور بعدی مطالعهاش به صورت حرفهای ازش خلاصه نویسی کنم.