می‌خوام یک محتوای خوب و باارزش به اشتراک بگذارم.

دیرآموخته‌ها

توصیۀ اکید می‌کنم که مطالعه‌اش کنید، وقت زیادی نمی‌گیره. شاید تمام سخنان محمدرضا شعبانعلی عزیز با نظر من یا شما سازگاری نداشته باشه اما به هرحال نمی‌شه نادیده گرفت‌شون و درموردشون فکر نکرد.

«هیچ‌کس در این دنیا، همیشه و هرلحظه مشغول و درگیر و گرفتار نیست. بحثی اگر هست، بحث تلخ اولویت‌هاست.»

به نظر من هم بحث ما اولویته. و خود اولویت با انگیزه یا علاقه ارتباط تنگاتنگ داره. ممکنه یکی از دوستانم امروز به من پیشنهاد بده با هم بریم بیرون و من بگم وقت ندارم. واقعا هم در ذهنم می‌بینم هزارتا کار مهم‌تر توی برنامه‌ام هست. اما یک دوست دیگه بگه بریم بیرون و من با هیجان بگم بریم. در اون لحظه می‌گم: «خوب، مطالعۀ فلان کتاب که هیچی، تمرین تایپ هم که خیلی مهم نیست، جمله سازی لغات ۵۰۴ هم با یه روز مرخصی خیلی اتفاقی براش نمی‌افته.» خلاصه همۀ کارهام رو کنار می‌زنم تا زمان رو برای اون دوستم باز کنم.

این بحث توی همه چیز هست. هیچ کس همیشۀ خدا مشغول نیست که به خاطر نبود زمان نتونه کتاب بخونه. طرف نمی‌خواد یا انگیزه/علاقه نداره که کتاب بخونه.

«این‌که همه این‌طور فکر می‌کنند، نمی‌تواند دلیلی برای تایید آن فکر باشد اما می‌تواند انگیزه‌ای برای تردید در آن فکر باشد.»

یک مثال خیلی کلیشه‌ای اینه که یک زمانی تقریبا همه فکر می‌کردن زمین تخته. البته این افراد هنوز هم وجود دارند اما تعدادشون خیلی کم شده.

یا با کمی تغییر در جمله محمدرضای عزیز می‌شه گفت:

این‌که همه این‌ کار را انجام می‌دهند، نمی‌تواند دلیلی برای تایید آن کار باشد اما می‌تواند انگیزه‌ای برای تردید در آن عمل باشد.

مثلا چون همۀ دانش‌آموزان (در کلاس خودمون) تقلب می‌کنن این کار درست نیست. البته من فکر می‌کنم اگر همه تقلب کنن حق کسی ضایع نشه به جزء معلم. یا چون همه می‌رن به دنبال غرایض و روابط غیراخلاقی به معنای خوب شدن اون کار نیست، این یعنی قبحش ریخته شده.

«هزار دلگیری بسیار کوچک، عشق و دوستی را بیشتر تهدید می‌کند تا یک دلگیری بزرگ.»

نمی‌دونم گفتم یا نه. اما با یکی از دوستان صمیمی‌ام یکی دوبار بحث و جدل شدید داشتیم اما هنوز دوستیم. و حس بدی نداریم. از طرف دیگه با یکی دیگه هیچوقت دعوای بدی نکردیم اما انقدر در طول زمان و به تدریج به هم بی‌توجهی و بی‌احترامی کردیم که حداقل من دیگه حس خوبی به اون دوستی ندارم.

«وابستگی یعنی می‌خواهمت چون مفیدی. دلبستگی یعنی می‌خواهمت حتی اگر مفید نباشی. وابستگی‌ها را جامعه و فرهنگ و والدین پرورش می‌دهند اما دلبستگی‌ها انعکاس خود واقعی ما هستند.»

دلیل وابستگی من به موبایلم یا اینترنت چیه؟ سرگرمی و آسایش و راحتی که برای من من فراهم می‌کنه. اما کسی که عاشق شریک زندگی‌اش باشه (دلبستگی) نه تنها به سود و زیانش در رابطه فکر نمی‌کنه بلکه حتی با تمام وجود برای طرف مقابلش تلاش می‌کنه. و حتی خیلی هزینه‌ها رو هم متحمل می‌شه.

مطالعه برای من معمولا (دروغ چرا) از روی وابستگیه اما گاهی هم حس می‌کنم چیزی به جز کتاب نمی‌تونست اون حس خوب رو بهم بده. نکنه این که به خاطر حس خوب دوستش دارم هم مشمول «وابستگی» می‌شه؟

توی این گنجینه‌ سخنان و نکات مفید زیاد هست اما فعلا به همین‌ها بسنده می‌کنم.